اولین بار بود سپاه مى آمدم. دیدم خیلى از بچه هایى که مى‌شناسم، آنجا هستند. بیشترشان رفیق هاى سید على، داداشم بودند. غلام من را دید. پرسید «تو اومده اى اینجا چى کار؟»از این که توى جمع به این شلوغى، یکى من را تحویل گرفت، خیلى ذوق کردم.


با نوای کاروان منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فراسوی اقتصاد بازاریاب فضای مجازی وبلاگ جامع گردشگری و توریست ناوک اموزش تخصصی رایانه و رفع مشکل دانلود استریو فرهاد سایت و کانال پایه یازدهم رشته انسانی،پایه یازدهم دانلود آهنگ و فیلم , سریال با زیرنویس فارسی سانسور